تازه آمده بود پيش ما
در دسته : نامشخص
تازه آمده بود پيش ما. رفته بود جاي پرتي داشت سنگر ميكَند؛ آنهم نصف شب. يكي دو تا از بچهها را صدا كردم و گفتم: «بيچاره اينقدر بچهاس كه ترسيده، ترسيده و داره سنگر درست ميكنه.» يكي دو ساعت بعد كه كارش تمام شد، كارش شروع شد. صداي دعا ميآمد و استغاثه. براي خودش قبر كنده بود نه سنگر.
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر