تصویر

روی گلش ...

در دسته : نامشخص
تـــــاراج كـــــــــرد روى گلش، هستى مرا افزود چشم مى‏زده‏اش، مستى مرا افــــــــــروخت آتشى به روانم، ز غمزه‏اش بـــــر باد داد سركشـى و پستى مرا افشاند زلف خم خم و چين چين خويش را خم كــــرد قامت مــن و تردستى مرا آن دم كـــه با صراحى مى، سوى من دويد بر كند هستــى من و سرمستى مرا

0 نظر

پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *