داستان غیبت
در دسته : نامشخص
يه مادري فرزندش ميره جايي بعد مدتي دلتنگش ميشه ميره پيش امام صادق ميگه فرزندم كي مياد حضرت ميگه به زودي يه مدت ميگذره و باز مياد پيش حضرت ميگه پسرم نيومد كه؟؟ باز حضرت ميگه صبر كن اين كار چند بار تكرار ميشه تا اينكه زن يه وقت با گريه و زاري ميره پيش حضرت و به حضرت عرضه ميداره كه شما هي ميگيد مياد اما نيومد و صبرم تمام شده امام ميفرماد كه برو پسرت اومده و ميره منزل ميبينه كه پسرش اومده ومجددا بر ميگرده پيش حضرت و عرضه داشت مولاي من اين چه سريه؟؟ حضرت فرمود فرج وقتي مي رسه كه صبر تموم شده باشه.
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر