تو خواهی دید...
در دسته : نامشخص
تو خواهی دید مرگم را
مرگی که من آرزویش را داشتم
ولی زمانی رسید که می خواستم بمانم
تو خواهی دید نبودن من را
آ
تو خواهی دید که روزی دیگر دستهایم مشت نخواهد شد
وقتی ظلم را ببیند
تو خواهی دید دیگر چشمانم از اشک پر نمی شود
وقتی عزیزی می رود
تو خواهی دید که دیگر آرام خوابیده ام و ترس به موقع بیدار شدن را ندارم
تو خواهی دید که من به آرزویم می رسم
تو خواهی دید که دیگر صورتم زرد نیست
تو خواهی دید که چشمانم را می بندم
با اینکه میدانم همه نگاهم می کنند
تو خواهی دید که دیگر ناراحت پوششم نیستم
و با لباس مد مرده ها مرده ام
تو خواهی دید که عزیزانم پیکرم را به دوش می کشند
عزیزانی که تا وقتی که زنده بودم
خود را عقب می کشیدند
تا مبادا بر آنها تکیه کنم
تو خواهی دید کسانی را که از صمیم قلب اشک کی ریزند
که همیشه با خند های من خندیده اند
تو خواهی دید که عزیزانم شیرینی سفرم را به هم تعارف می کنند
تو خواهی دید که عزیزانم به دور هم جمع می شوند
تا من را به خاکی بسپارند
که هیچ وقت از بودنش بر لباسم دلواپس نبودم.
تو خواهی دی
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر