پاييز عشق
در دسته : نامشخص
سکوتمان چه گوش نواز بود. بيد مجنون زير سايه اش امانمان داده بود، برگهاي رنگينش را به نشانه عشقمان بر سرمان مي ريخت او نيز عاشق بودنمان را به رخ پاييز مي کشيد، اما اکنون پاييز نبودنت را، جداييمان را، به رخ مي کشد. بگو، صدايم کن، بيا تا دوباره ما شويم، مرحمي بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاييز به من مي خندد، بيا داغ جداييمان را به دلش بگذاريم. بيا کلاغ ها را پر دهيم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند. دوباره ...
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر