هيچ دانى ...
در دسته : نامشخص
هيچ دانى كه ز هجران تو حالم چون شد؟
جگــرم خون و دلم، خون و سرشكم، خون شد
لب شيــــــرين تو اى مىزده، فرهادم كرد
جــــانم از هر دو جهان، رسته شد و مجنون شد
تار و پـــودم به هوا رفت و توانم بگسست
تــــــا به تار ســــــر زلف تــــــــو، دلم مفتون شد
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر