تصویر

آفتاب کو؟

در دسته : نامشخص
می ترسم از سیاهی شب ، آفتاب کو ظلمت وزد به خانه من ، مهتاب کو هر شاخه چوب دار شود در نگاه من پایان این شکنجه و این اضطراب کو در انحنای کوچک ی آیینه ی کدر اندوه ی بیکران ی مرا بازتاب کو گل های کاغذی است ترا تحفه بهار در باغسار ی سوخته رنگ گلاب کو مرداب قدکشد که دماغت کند تباه آن بو و آن بنفشه و آن عطر ناب کو دیگر دعای سبزه اجابت نمی شود باران رحمتی که ببارد سحاب کو حرف ریا و واژه تزویر و این دروغ تا در میان راست نماید شراب کو تا کام اهرمن بکند پاره از غضب در این شبان تیره طلوع شهاب کو تا سوی آفتاب از این خاکدان درد پیغام آشنا برساند ، عقاب کو آلاله ها به باد رود برگ برگ حیف ترس از خدا ، ملاحظه ای از کتاب کو برق ستاره ای ندمد از کرانه ای در قبر شب فرو شده ام آفتاب کو؟

0 نظر

پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *