ترانه گفت
در دسته : نامشخص
ترانه گفت : برقصم به روی لبهایت؟
ستاره گفت: بتابم بر اوج شبهایت؟
بهار گفت بیایم به ابر امر کنم
زلال لطف بپاشد به سوز تبهایت؟
اجازه هست بمیریم اگر دل تو گرفت و نقل شعر بپاشیم بر طربهایت؟
چه رعد و برق بهارانه ای پس از باران
دل رحیم تو و آن به آن غضبهایت
چه وقت می رسد آن خوش حساب امر کند
بیا و باز بگیر از لبم طلبهایت
به شعر من نظر اندازد و بفرماید
پسندآمده در خاطرم ادبهایت
عجیب نیست اگر سحر می کنی با شعر
منم دلیل نجیب همه عجب هایت
پاسخ
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *
0 نظر