تصویر

يا علي ...

در دسته : نامشخص
ز لیلی من شنیدم یاعلی گفت * به مجنون چون رسیدم یاعلی گفت مگر این وادی دارالجنون است * که هر دیوانه دیدم یاعلی گفت نسیمی غنچه ای را بازمی کرد * به گوش غنچه کم کم یاعلی گفت چمن با دیدن باران رحمت * دعایی کرد و او هم یاعلی گفت یقین پروردگار آفرینش * به موجودات عالم یاعلی گفت خمیر خاک آدم را سرشتند * چو برمی خواست آدم یاعلی گفت مگر خیبر زجایش کنده می شد * یقین آنجا علی هم یاعلی گفت علی را ضربتی کاری نمی شد * گمانم ابن ملجم یاعلی گفت

0 نظر

پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *