تصویر

وقتي ...

در دسته : نامشخص
وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي کشيد وقتي عطش طعم تو را با اشک هايم مي چشيد من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتي که من عاشق شدم شيطان به نامم سجده کرد آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو، نه آتشين و نه گناه

0 نظر

پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری علامت گذاری شده اند. *